عشق و محبت به همسر را از چه کسی بیاموزیم؟!
تو هنوز هم سردار رویاهای سپيد ما هستی...
چون درطوفان سختیها و تحمل رنجها لحظهای تردید به دلت راه ندادی به حقیقت درک کردی، در یقین و باورخالصانهات تا آخر راه کنار او ثابت قدم باقیماندی.
در شب نزول قرآن کریم اولین کسی بودی که درستی و راستی کلامش را تایید نمودی.
چه حس، تازهای با ايمانت در دل سیاه شب کاشتی!
چه هوای تازهای در تایید کلام حق بر دل پرآشوبش نهادی!
چه حال خوبی با عشق و از خودگذشتگیات در مسیر تند بادهای راه دعوت بر قلب مهربانش هدیه نمودی!
چه آرامشی در پاسخ قاطعانهات بر ناقوس تن لرزانش، نهادی!
او تنها و خسته در راه بازگشت از کوه نور رسیده بر دامان پر صلابت بانوی نور آمده تا آن اضطراب بی حد و مرزش را بپوشانی با" زملوني"
با صدای از زایش نور...
با کلامی آرام و پر غرور...
با لبیکی سرشار از شادی و سرور...
پریشانی را از وجود مبارکش ز دودی چون بلور...
دل لطيف تو همچون پوست مخمل گون بال پروانه با کلام نور، با آوای" زملوني" به ارتعاش افتاد پاسخ تو رساتر از هر آوای بر دلش نشست و بر عمق جانش آبی زلال فرو ریختی، تا بتواند قرص و محکم مسیر دعوت را طی نماید.
چه عظمتی دارد حمایت از چنین زنی که هرگز بار سنگین مسئولیت را بردوش همسرش تنها رها نساخت، بلکه با جویباری از مهربانیهایش همواره همراه و همدم همسرش بود تا زخمهایش را التیام بخشد و درد ریشه را با حضور مداومش به خوبی حس میکرد.
زنی که شب را روشن نمود و همانند ماه تاجی شد بر سر همسر گرامیش تا با همهی وجود به او اطمینان دهد که بدون نگرانی و پریشانی با تمام وجود در کنارش خواهد بود و به درگاه خداوند دعا میکند.
آری این دعاها... صدای زن پیامبر عزیزمان( صل الله علیه و سلم) است که میگوید: ای پیامبر، خداوند تو را خوار و ذلیل نمیسازد...
صدای زنی که بر همهی صداها و دعاها رفته رفته رساتر گشت. آری آن زن بلند مرتبه، آن همسر لایق و وفادار( خدیجه) بود.
ای خديجه! در کنار گل حضورت نامهربانیهای راه حضرت آسانتر گشت.
ای خدیجه! تا آخرین نفس همراه و همدل حضرت بودی.
ای خدیجه! رنج و درد سه سال شعب ابیطالب را با صبر تحمل نمودی و در پایان سال سوم زندگیت با سربلندی پایان یافت و آرام و سبکبال بسوی معبود خویش شتافتی؛ اما با رفتنت راه عشق و محبت به تو پایان نیافت و نام نیکی برای همیشه از خود به جای گذاشتی و پیامبر عزیزمان(صل الله علیه و سلم) با وداع تو از دنیا، آن سال را عام الحزن نام نهاد.
هر جا نشانی از تو به یادگار مانده بود با احترام از تو قدردانی مینمود حتی برای کسانی که تو را میشناختند و با تو دوست بودند هنگامی که به نزد پیامبر میآمدند عبايش را از تن بیرون میآورد و روی زمین پهن میکرد تا دوستانت روی آن بنشینند.
آری حضرتش( صل الله علیه و سلم) اینگونه همسرش را بعد از سالها که از مرگش میگذشت مورد تقدیر و احترام قرار دهد و عشق و محبتش، را به همسرش ابراز مینمود؛ زنی نزدش میآید. او را گرامی میدارد. در توجیه قدردانیاش از او می گوید: او در دوران خدیجه نزد ما میآمد. گوسفندی ذبح میکند و میفرماید: از این گوسفند به دوستان خدیجه هم بدهید.
همهی این کارها ده سال بعد از وفات خدیجه اتفاق افتاد.
این چه عشق و محبتی است یا رسول الله؟!
این چه عشقی است؟
صلوا عليه وآله و سلم
نظرات